با بچه ها، برای خدا
قبل از عملیات فتح المبین نیروهای ما با تیپ هوابرد شیراز ادغام شده بود. دو شب قبل از عملیات نیروهای عراقی به ما تک زدند.
با بچه ها، برای خدا
قبل از عملیات فتح المبین نیروهای ما با تیپ هوابرد شیراز ادغام شده بود. دو شب قبل از عملیات نیروهای عراقی به ما تک زدند تا سازمان ما را به هم بریزند و زمان عملیات را به تأخیر بیندازند.
آنها معبری که ما به اتفاق شهید گوسفند شناس پیدا کرده بودیم شناسایی کردند و تعدادی از نیروهای ما زخمی و شهید شدند پس از این حادثه فرمانده ما عوض شد.
سرگرد ارتشی دیگری مسئولیت سازماندهی مجدد نیروها را به عهده گرفت و ما را از مسیر دیگری به پیش برد ولی معبر را گم کرد،
عراقیها هم همچنان روی سر ما گلوله می ریختند آقا مجید فرمانده گردان بود آن موقع ایشان را نمی شناختم آمد و به فرمانده ما گفت:
چرا نیروها را این طرف و آن طرف می کشید هر تیری که شلیک می شود موقعیت آنها را مشخص می کند.او که ناراحت شده بود و شاید برای خود استدلالی داشت به مجید گفت:
ما اینجا را شناسایی کردهایم و میخواهیم از این طرف برویم مجید که حرف خود را بی اثر دید گفت: ما هم از این طرف می رویم هرکس میخواهد دنبال ما بیاید و شب همراه گردان دیگری آمد
ما را برداشت و به طرف عراقی ها رفت. با آنها درگیر شدیم سر ظهر بود که به ارتفاعات میشداغ رسیدیم و آنجا را تصرف کردیم.
مجید اول نیروی ساده بسیج بود و نگهبانی می داد بعددیدهبان شد و در جبهه فیاضیه رشادت خود را نشان داد بعد از عملیات فتح المبین همه نیروها را برای آموزش در دانشگاه شهید چمران اهواز
جمع کردند و من و مجید با هم بودیم به قدری مجید با بچه ها صمیمی رفتار می نمود که کسی باور نمیکرد فرمانده آنها است نشست و برخاست و رفت و آمد
و گفت و شنود و همه کارهایش برای بچه ها و با بچهها بود مجید مانند پدر دلسوز با نیروهایی با سن و سال کمتر می کردو حرف های آنها را می شنید برای هر مطلبی شاید ساعتها توضیح میداد وبچه ها را با اسم کوچک صدا میزد تا بتواند محبت و عاطفه بیشتری ابراز کند، تبسم و نکته های طنز او آنها را شاد می کرد یکی از طنزهای دائمی این بود که عزیزان من همه شما را با یک چشم می بینم چون یک چشم بیشتر نداشت.
با بچه ها، برای خدا
جسه لاغری داشت شاید بیشتر از ۵۰ کیلو هم وزن نداشت اگر کسی او را نمی شناخت وقتی به جسه او خوب نگاه میکرد میگفت:
مجید توان هیچ کاری را ندارد ولی وقتی وارد عمل شد شجاعت او مثال زدنی بود در مسایل نظامی دیدگاه عمیقی داشت و همیشه افقهای دور در نظر او مجسم بود
اما زمانی که با نیروها ارتباط داشت بسیار با نشاط بود.
خنده و شوخی و نشاط او به جای خود و صلابت در فرماندهی و تصمیم های سخت و دشوار هم به جای خود بود.
راویان: فضل الله نجفیان همرزم شهیدمجید کبیر زاده
سید ناصر حسینی همرزم شهید
کاظم عربها همرزم شهید
نگارنده: فرشته وکیلی با تلخیص برگرفته از کتاب امضای خدا
انتهای پیام/139